به یاد شهید بزرگوار حاج کیانی
به روایت: خلیل نقیب زاده
یادم میاد توی منطقه شیخ صالح قبل از عملیات بیت المقدس ۴ بودیم. ایام، ایام عید ۶۷ بود. هنوز چند روز به عملیات مانده بود.
حاج آقا کیانی به هر بچه رزمندهای میرسید بعد از سلام، یهو اونو غافلگیر میکرد. مثلاً یه روز از جلوی چادر ما رد شد، تا سلام کردیم و شهید توی چادر را نگاه کرد، گفت: از این نفر تا آنجا نفری ۱۰۰ تا صلوات، از آن نفر تا چند نفر بعد ۲۰۰، همین جوری تعداد را بالا میبرد و در آخر مدیون میکرد بر فرستادنش.
خب کار جالبی بود. ما هم میفرستادیم اما از آنجاییکه ما بچه بودیم و یه خورده شر، یه روز تا حاجی را دیدیم تند تند سلام کردیم و یه ۱۰۰۰ تا صلوات مدیونش کردیم.
خدا بیامرز، آدم با صفایی بود. زد زیر خنده و گفت: من که دائماً صلوات میفرستم اما باشه اشکالی نداره ۱۰۰۰ تا هم مال شما.
یادم نمیره همیشه بساط چاییاش برقرار بود. تو شیار یه اجاق درست کرده بود و راه به راه چای میداد دست بچهها