نوشته‌ها

ملاقات با خانواده شهید سید اصغر توفیقی به مناسبت سالگرد شهید

«در مورخ ۱۹ فروردین ۱۳۹۳ و در آستانه سالگرد عملیات کربلای ۸ که منجر به شهادت شهید سید اصغر توفیقی از نیروهای مخلص و عارف مخابرات گردان حمزه نیز می باشد ، جمعی از همسنگران و دوستان شهید با گردهمائی در منزل آن شهید گرانقدر یاد و خاطره آن شهید را گرامی داشتند.

در این مراسم که خانواده محترم شهید سید اصغر توفیقی و همچنین برادر عزیز و رزمنده و همسنگر آن شهید والا مقام برادر سید سعید توفیقی نیز حضور داشت ،  به درخواست خانواده محترم شهید خاطراتی از آن شهید توسط دوستان بیان شد. در آخر نیز بعد از اقامه نماز جماعت ذکر مصیبتی نیز توسط برادر محمود غلامی به یاد مادر سادات حضرت زهرا(س) صورت پذیرفت. ان شاءالله شهدا هدایتگر و شفاعت کننده  جاماندگان همسنگر خود باشند و دعای خیر خانواده شهدا مددی برای ادامه راه شهدا باشد.»
— ابوذر جدیدی

تیر قناسه

به یاد شهید سید عباس میرعلینقی

به روایت: محمود لیایی

«داشتم آلبومم رو نیگا میکردم رسیدم به این عکس یاد خاطره ای افتادم

photo 1
٢٧ سال پیش همین روزا بود تو شلمچه عملیات کربلای ۵

من و شهید سید عباس میر علینقی توی یک سنگر بودیم.

photo 2
من سید عباسو به اسم صدا کردم اونم تا روشو سمت من برگردوند تو همون لحظه یه تیر قناسه  پیشونیشو خراش داد و خون راه افتاد اما  زخمش خیلی مهم نبود یه لحظه سید عباس بمن نیگا کرد از تو چشاش فهمیدم که ناراحت شده بود چون اگه من صداش نکرده بودم و اون سرش رو بر نگردونده بود قناسه صاف تو گیجگاهش خورده بود و اون به آرزوش رسیده بود.
درست سه ماه بعد  باز هم تو شلمچه ولی این دفعه عملیات کربلای ٨ و باز هم تیر قناسه  و باز هم گیجگاه سید عباس ، این قضیه تکرار شد ولی این دفعه محمود لیایی  چند قدم جلوتر  تو ستون در حال حرکت  بود و نتونست مزاحم شهادت سید عباس بشه و اون به آرزوش رسید و هنوزم مفقوده و مادرش چشم انتظار یک خبر ازش .
اللهم الرزقنا …»

آلبوم مهدی خراسانی

از راست به چپ: محمود یزدانی، مهدی خراسانی

عکاس: شهید ابوالفضل آقاجانی

شناسایی عملیات کربلای ۸

کلاه و سیمینوف

خاطره ای از عملیات کربلای ۸

به روایت: علی اصغر رهنما
فروردین ۶۶ بود و عملیات کربلای ۸، نمیدونم نوزدهم بود یا بیستم فروردین.یکی از بچه تو سنگر به من گفت: حاج آقا مهدی زاده رو که میشناسیش؟
گفتم: آره آره بچه های گروهان خودمونه.

گفت: تیر خورد تو پیشونیش. انگار برق منو گرفت. سریع یاد  این افتادم که هر وقت آقا نورالله پازوکی بهش میگفت بند زیر کلاهتو ببند!

زود جواب میداد: نمیتونم؛ نمیتونم؛ آخه خفه میشم اگه ببندم و ما لبخندی میزدیم و شهید نورالله چیزی نمیگفت و رد میشد.

یکی دو ماه بعد وقتی تو اوج عملیات غروب اومد تو سنگر، رنگ تو صورتش نبود، گفتم حاج آقا مهدی زاده! پس شنیدم تو تیر خوردی اونم تو پیشونیت.

گفت آره و کلاهشو از سرش برداشت. باورم نمیشد. چیزی رو که میدیدم گلوله درست به جلوی کلاه آهنیش خورده بود و عقب کلاه هم سوراخ بود. خدایا … و یه ذره موهای بالای سرشو سوزونده بود و رفته بود.

حتما” حدس زدید چی شده بود؟ آره درسته …  باز بودن بند کلاهش باعث شده بود گلوله سیمینوف کلاه رو چند سانت پرت کنه بالا و پشت کلاه رو هم سوراخ کرده بود و رفته بود. فقط یه ذره بالای موهاشو سوزونده بود. در حالی که اگر بند کلاه باز نبود و بسته بود، سیمنوف درست پیشونی مهدی زاده رو سوراخ کرده بود.

هم خندم گرفته بود هم باورم شده بود که شهادت به سهل انگاری نیست خدا باید انتخاب کنه.

وقتی شهادت قسمت باشه …

[flashvideo file=http://www.gordanhamze.ir/wp-content/uploads/2012/12/Agar-khoda-bekhad-bebare.flv /]

آلبوم گردان حمزه

1842از راست به چپ: صالحی، مقیسه

مکان: جاده شهید صفوی، شلمچه

زمان: ۱۳۶۶/۰۱/۱۸، عملیات کربلای ۸

آلبوم گردان حمزه

1200

از راست به چپ: محمود رضا امیربیک، شهید احمد اختیاری

منطقه عملیاتی شلمچه، پدافندی در محور قبل از عملیات کربلای ۸