نوشته‌ها

آلبوم گردان حمزه

16

از راست به چپ :

قیومی – ؟ – شهید ریگایی – چهاردولی -شهید موسوی – احمدی – شهید گلهر – شهید باغستانی – ؟ – سلیمی – شهید اصانلو – ؟ بوریانی – شهید حسن چیذری

نشسته از راست به چپ :

منصور حسین زاده – ؟ – شهید کوهبر – ؟ – ؟ – ؟ – رحیم پورعباسی – شهید آقا محمدی – شهید سید محمود استادنظری – ؟ – شهید ذبیح اله ابراهیمی

جشن پتو برای …

به قلم: رحیم پورعباسی

dastvareh4از راست به چپ:

ردیف ایستاده: محمد رضا طاهری، مهدی خراسانی

ردیف نشسته: شهید سید محمود استاد نظری، شهید سید حسین دستواره

«چقدر سخت است که انسان به یاد خاطراتی بافتد که خون از دیده جاری نماید وچقدر لذت بخش است که با خاطرات عمری را زندگی نماید .

یه شب در اردوگاه کرخه بعد از نماز مغرب و عشاء با برادر عزیز محسن گلستانی پشت چادر گروهان یک صحبت میکردیم.
راستش را بخواهید من یک کتاب نوحه داشتم وبیشتر وقتها بامن بود هرجایی که میرفتم این کتاب مونس من شده بود . بعضی وقتها با صدای بیخودم می خواندم، نه که از دیگران خجالت بکشم نه … بلکه وقتی بلبل های واقعه بودند من باید خاموش می شدم.  برادر محسن گلستانی درباره همین موضوع صحبت میکرد و میگفت: باید شعرهایی آماده کنی که بچه های روحیه ی تازه ای بگیرند. من شعرهای حاج آرام ( روحش شاد ) که بعضی از انها را حاج منصور خواند بود همراه داشتم مثل ( دوستت دارم حسین جان فدات بشم حسین جان ، با اشک دونه دونه ، خدا خودش می دونه ) و شهید محسن گلستانی به دنبال شعرهای خوب باحال و پرمعنایی بود / خلاصه به من گفت بخوان ببینم که این شعر چگونه وبا چه سبکی خوانده می شود ( همه عزیزانی در آن دوره بودند می دانند شب ولادت بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها  محسن گلستانی چه کرد، هم از نظر شعر وهم نظر سبک و رسیدن مفهوم شعر)  که من حقیقتش آنجا خجالت کشیدم و به قول بچه ها ما آب شدیم. من که صدایم مثل غار غار کلاغ بود بهانه می گرفتم که در این موقع شهید سید محمود استاد نظری به فریادم رسید . چون سید محمود با محسن دوست خوبی بودند. بعد از آمدن سید محمود من گفتم : برادر گلستانی اگر اجازه بدهید من با اجازه شما بروم چادرمان چون وقت شام بود. بعداز خدا حافظی با برادر گلستانی و سید محمود که در چادر ما و از دسته ما بود . به طرف چادر آمدم .

بعد ازشام بچه ها شروع کردند به شوخی ( خدایی هم مزه میداد) گفتند و خندیدند و تا ساعت ۱۰ شب همه منتظر خاموشی بودند . چون تازه اصل کار شروع می شد. از یه طرف شهید کوهبر و بچه های دیگه آماده ی جشن پتو می شدند و از طرفی ما هرشب قبل از خواب سوره مبارکه واقعه را می خواندیم واصلی ترین نفر در این زمینه شهید سیدمحمود استادنظری بود . ( او بچه ای آرام ، سر بزیز و کم حرفی بود ).

ساعت خاموشی فرارسید و چراغها را خاموش کردند . یکی از بچه ها گفت : خاموش نکن ما امشب سوره واقعه را نخوانده ایم . یکی دیگه از بچه ها گفت : خاموش کن امشب که سید محمود نیست … که بچه ها بیشتر خندیدند ودوباره شروع به شوخی کردند. انگار همه منتظر یه حرفی بودند که دوباره شروع کنند.

 درهمین حرف ها سید محمود استادنظری وارد چادر شد و چراغ را روشن کرد که بچه ها زدند زیر خنده. با آن چهره ی معصوم و سر بزیر گفت : هرکه میخواهد سوره ی واقعه رابخواند صلوات بفرستد. همه با صدای بلند صلوات فرستادند . یکی از بچه ها بلند گفت : ساکت مگر نمی دانید در شب شعار نمی دهند. بچه ها زدند زیر خنده. آن شب هم سوره ی واقعه خوانده شد. گرچه بعداز آن که خاموشی زده شد برای سید محمود جشن پتو …

روحشان شاد و یادشان گرامی»

آلبوم رجب قربانی

آلبوم حسین گلستانی

Document 0254

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: ؟، ؟، ؟

ردیف وسط: شهید موسوی، شهید کوهبر، مصطفی امانی، حسین گلستانی، سید علی میرسلیمی

ردیف نشسته: شهید اصانلو، شهید سید حسین دستواره، ؟

آلبوم عباس اسکندرلو

11-5

از راست به چپ:

ردیف ایستاده:
منصور حسین زاده، شهید علیرضا کوهبر، شهید محمد باغبانی(باغستانی)، برادر شاهمرادی، ؟، امیر علی امامقلی، شهید سید حسین دستواره، ابراهیمی، ؟، ؟، ؟، ؟، شهید آرویی، اصغری، پورعباسی

ردیف نشسته:
؟، شهید آقامحمدی، شهید ابوالفضل موسوی (پسر)، سید علی میرسلیمی، شهید حسن چیذری
ردیف وسط:

مصطفی امانی، ؟، شهید موسوی(پدر)، شهید کلهر، رضا سلطانی، باقرزاده، ؟، شهید اصانلو، شهید ریکائی