نوشتهها
گروهان یک دسته یک تیم دو
/۱ دیدگاه/در عکس /توسط ف. مهدی برزیگروهان یک دسته یک
/۰ دیدگاه /در شاخص /توسط ف. مهدی برزیکتاب دسته یک
/۵ دیدگاه /در کتابهای گردان حمزه /توسط ف. مهدی برزیگردآورنده: اصغر کاظمی
انتشارات: سوره مهر
کتاب دسته یک بازروایی خاطرات شب عملیات و به روایت چند تن از نیروهای گردان حمزه و حاصل تحقیق و تدوین آقای اصغر کاظمی می باشد. نکته جالبی که در این کتاب مشاهده می شود شنیدن برخی از صحنه های جنگ از چند نگاه متفاوت و با روایات مختلف اما در نهایت یکسان است.
این کتاب شامل ۳ بخش و ۱۶ فصل است. بخش ها عبارتند از دسته یک (۱۲ فصل)، گروهان یک (دو فصل) و گردان حمزه (دو فصل).
فصل ها به ترتیب عبارتند از:
۱٫ باغ به روایت محسن گودرزی و به یاد شهیدان سعید پورکریم و اکبر مدنی
۲٫ بی نشان به روایت اصغر علی محمد پوراهر و به یاد شهیدان علی محمد پوراهر و مهدی کبیرزاده
۳٫ برادر خوانده به روایت اصغر لک علی آبادی
۴٫ کلاه آهنی به روایت شهید سیروس مهدی پور
۵٫ ققنوس به روایت حمید رضا رمضانی و به یاد شهیدان امیر عباس رحیمی و رضا انصاری
۶٫ گلستانه به روایت حسین گلستانی و به یاد شهیدان محسن گلستانی و محمد امین شیرازی
۷٫ ساعت مچی به روایت محمد جواد نصیری پور و به یاد شهید محمد قمصری
۸٫ سایه ها به روایت علی بی بی جانی و به یاد شهیدان غلامرضا نعمتی و مجید جوادیان
۹٫ خون به روایت حسن اعلایی نیا و به یاد شهیدان محمد علیان نژادی و حسن رضی
۱۰٫ دز به روایت نجات باقری
۱۱٫ سوت به روایت مهدی ملکی و به یاد شهید سهیل مولایی
۱۲٫ امانتی به روایت حسین فیاض و به یاد شهید علی رحیمی
۱۳٫ روزنوشته ها به روایت شهیدان عبدالله قابل و علی قابل
۱۴٫ دفتر یادگاری به روایت علی شهبازی و یه یاد شهید احمد احمدیزاده
۱۵٫ شب خرچنگ به روایت هادی قیومی و به یاد شهید حسن امیری فر
۱۶٫ جاده سوم به روایت محمود امینی و به یاد شهید اسدالله پازوکی
پیوست های این کتاب نیز شامل آرایش ستونی دسته یک، فهرست اسامی شهدای دسته یک، فهرست اسناد مکتوب، فهرست عکس ها و عکس ها می باشد.
نظر رهبر انقلاب نیز در مورد این کتاب:
«از جنگ یک تصویر باشکوه ولیکن دوری در جلو چشم همه بود، باشکوه و با عظمت. اما مثل تابلویی که در بالا گذاشته باشند و آدم از دور بخواهد به آن نگاه کند. این کتابها آمدند این ریزهکاری تابلو را کشاندهاند جلو و حالا انسان میتواند آن ها را از نزدیک ببیند. این «دسته یک» را ببینید! به هیچ وسیلهای نمیشد آن ریزه کاریهای زیبای آن تابلوی با عظمت را به کسی نشان داد جز در چنین کتابی و با چنین مصاحبههایی؛ با همین خصوصیاتی که انجام گرفته. انصافا خیلی خوب سلیقه به خرج داده و خیلی خوب کار کردهاند.»
کودکستانی های گلستانی
/۲ دیدگاه /در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیبه یاد ۱۴ شهید گرانقدر دسته یک
به روایت: محمد علی عباسی اقدم
برداشت از وبلاگ: جوان آنلاین
۲۹ نفر بودند؛ قد یک دسته. دستهشان به «کودکستانیهای گلستانی» معروف بود، بس که ریزه میزه بودند. توی گردان حمزه برای خودشان اسم و رسمی به هم زده بودند. مسئولشان هم محسن گلستانی بود. قبل از شروع عملیات والفجر ۸ دعای توسل جانانهای خواندند. چهارده نفر از بچهها هر کدام یک بند از دعا را خواندند. چهارده بند، چهارده نفر! شب ۲۴ بهمن (شب عملیات) با گردان حمزه به خط زدند. در جاده امالقصر در عمق ۱۷ کیلومتری جبهه دشمن با دو گردان پیاده- مکانیزه عراقی سخت جنگیدند. «آن شب، آتش دشمن زیاد بود و این آتش برای چهارده تن از بچههای دسته یک گلستان شد.» ۱۴ پرستوی عاشق پر کشیدند و آسمانی شدند. درست همانها که دعای توسل خوانده بودند! ۴ نفر دیگر از افراد دسته در عملیاتهای دیگر به خیل شهدا پیوستند و ۱۱ نفر هم ماندند تا پیامرسان غربت و مظلومیت آنها باشند. آنچه میخوانید یادمانی ناچیز برای ۱۴ شهید بزرگ دسته یک است.
ادامه مطلب
آلبوم محسن گودرزی
/۲ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیاز راست به چپ:
ردیف ایستاده: ؟، شهید قابل، شهید نعمتی، قابل اعلا، محسن گودرزی، علی شهبازی، شهید محمد امین شیرازی، مصطفی خرسندی، میرکیانی، شهید رضا انصاری، اهری، شهید رحیمی، شهید ؟
ردیف نشسته: شهید اهری، ؟، شهید کبیرزاده، شهید مدنی، شهید پورکریم، شهید ؟، شهید محمد علیان نژادی، شهید محسن گلستانی، شهید نیکبخت، شهید رهبر
۲۴ ساعت در جبهه
/۱ دیدگاه/در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیبه یاد نیروهای دسته یک گروهان یک گردان حمزه
خاطره ای از برادر محسن امامی
اون شب در اردوگاه کرخه، تو چادر دسته یک، وقتی سوره واقعه رو قرائت کردیم، با خودم تصمیم گرفتم صبح برای عبادت و خوندن نماز شب از همه زودتر بلند بشم. وقتی این تصمیم رو گرفتم و رفتم زیر پتو تا بخوابم دلهره داشتم، همش فکر میکردم که همه بچهها دارند منو نگاه میکنند، خیلی طول کشید تا خوابم ببره. خوشبختانه اون شب رزم شبانه نداشتیم و راحت خوابیدیم. دم دمای صبح، قبل از اذان صبح بیدار شدم اما متاسفانه باز هم عقب افتاده بودم و شاید نیمی از بچهها از چادر بیرون رفته بودند.
از چادر اومدم بیرون. بچههای تبلیغات طبق معمول هر روز صبح، مناجات زیبای حضرت امیر (ع) – با صدای دلنشین برادر نورایی – رو گذاشته بودند پشت بلند گوها و صدای مولای یا مولای اون تو فضای اردوگاه طنینانداز شده بود. هنوز بعد از سالها یاد اون لحظات خیلی آرامبخش و شیرینه.