نوشته‌ها

سالگرد شهادت شهید سعید رحمانی گرامی باد

به مناسبت سالگرد شهادت شهید سعید رحمانی

به قلم: مهرپور

 

32

سالگرد شهادت سعید رحمانی ، مصادف است با فاجعه سقوط ایرباس در خلیج فارس. ..،

اونشب من و سعید در کنار جاده بیدار بودیم که اگه یه وقتی گاز شیمیایی زدند بقیه بچه ها رو بیدار کنیم و آهسته داشتیم در مورد شهید استاد نظری که توی فاو شهید شده بود صحبت میکردیم ک یکباره بالای سرمان و توی دامنه آبریز کوه آتیش توپ فرانسوی شدیدا خودنمایی کرد و…  بخودم که اومدم دیدم سعید که چشمانش نیمه باز مونده بود درجا شهید شده و تا امروز اون صحنه مکث قبل از انفجار سعید رو نتونستم فراموش کنم…

جشن پتو برای …

به قلم: رحیم پورعباسی

dastvareh4از راست به چپ:

ردیف ایستاده: محمد رضا طاهری، مهدی خراسانی

ردیف نشسته: شهید سید محمود استاد نظری، شهید سید حسین دستواره

«چقدر سخت است که انسان به یاد خاطراتی بافتد که خون از دیده جاری نماید وچقدر لذت بخش است که با خاطرات عمری را زندگی نماید .

یه شب در اردوگاه کرخه بعد از نماز مغرب و عشاء با برادر عزیز محسن گلستانی پشت چادر گروهان یک صحبت میکردیم.
راستش را بخواهید من یک کتاب نوحه داشتم وبیشتر وقتها بامن بود هرجایی که میرفتم این کتاب مونس من شده بود . بعضی وقتها با صدای بیخودم می خواندم، نه که از دیگران خجالت بکشم نه … بلکه وقتی بلبل های واقعه بودند من باید خاموش می شدم.  برادر محسن گلستانی درباره همین موضوع صحبت میکرد و میگفت: باید شعرهایی آماده کنی که بچه های روحیه ی تازه ای بگیرند. من شعرهای حاج آرام ( روحش شاد ) که بعضی از انها را حاج منصور خواند بود همراه داشتم مثل ( دوستت دارم حسین جان فدات بشم حسین جان ، با اشک دونه دونه ، خدا خودش می دونه ) و شهید محسن گلستانی به دنبال شعرهای خوب باحال و پرمعنایی بود / خلاصه به من گفت بخوان ببینم که این شعر چگونه وبا چه سبکی خوانده می شود ( همه عزیزانی در آن دوره بودند می دانند شب ولادت بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها  محسن گلستانی چه کرد، هم از نظر شعر وهم نظر سبک و رسیدن مفهوم شعر)  که من حقیقتش آنجا خجالت کشیدم و به قول بچه ها ما آب شدیم. من که صدایم مثل غار غار کلاغ بود بهانه می گرفتم که در این موقع شهید سید محمود استاد نظری به فریادم رسید . چون سید محمود با محسن دوست خوبی بودند. بعد از آمدن سید محمود من گفتم : برادر گلستانی اگر اجازه بدهید من با اجازه شما بروم چادرمان چون وقت شام بود. بعداز خدا حافظی با برادر گلستانی و سید محمود که در چادر ما و از دسته ما بود . به طرف چادر آمدم .

بعد ازشام بچه ها شروع کردند به شوخی ( خدایی هم مزه میداد) گفتند و خندیدند و تا ساعت ۱۰ شب همه منتظر خاموشی بودند . چون تازه اصل کار شروع می شد. از یه طرف شهید کوهبر و بچه های دیگه آماده ی جشن پتو می شدند و از طرفی ما هرشب قبل از خواب سوره مبارکه واقعه را می خواندیم واصلی ترین نفر در این زمینه شهید سیدمحمود استادنظری بود . ( او بچه ای آرام ، سر بزیز و کم حرفی بود ).

ساعت خاموشی فرارسید و چراغها را خاموش کردند . یکی از بچه ها گفت : خاموش نکن ما امشب سوره واقعه را نخوانده ایم . یکی دیگه از بچه ها گفت : خاموش کن امشب که سید محمود نیست … که بچه ها بیشتر خندیدند ودوباره شروع به شوخی کردند. انگار همه منتظر یه حرفی بودند که دوباره شروع کنند.

 درهمین حرف ها سید محمود استادنظری وارد چادر شد و چراغ را روشن کرد که بچه ها زدند زیر خنده. با آن چهره ی معصوم و سر بزیر گفت : هرکه میخواهد سوره ی واقعه رابخواند صلوات بفرستد. همه با صدای بلند صلوات فرستادند . یکی از بچه ها بلند گفت : ساکت مگر نمی دانید در شب شعار نمی دهند. بچه ها زدند زیر خنده. آن شب هم سوره ی واقعه خوانده شد. گرچه بعداز آن که خاموشی زده شد برای سید محمود جشن پتو …

روحشان شاد و یادشان گرامی»

ساک خاطرات

به قلم: حسین گلستانی

این خونه تکونی آخر سال شد برام یه دنیا خاطره….. خیلی لذتبخش ودیدنی برام تموم شد…

رفته بودم انباریمون رو مرتب کنم چشمم خورد به یه ساک کوچیک. یادم اومد من یه سری لوازم، وسایل، نامه و غیره از زمان جنگ رو گذاشته بودم توی اون ساک تا یه جای امن باشه و به کسی هم امانت ندم که خدایی نکرده یه وقت برنگرده.

ساک رو برداشتم اومدم وسط اتاق نشستم. در اونو که باز کردم، دیدم که عجب چیزهای قشنگی توی اون بود. اون ساک پر بود از عکس و دستنوشته و نامه و وصیتنامه و تربت آقا اباعبدالله(ع) و پلاک و غیره.

ادامه مطلب

گروهان دو دسته دو

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: هادی قیومی، طاهری، رضا سلطانی، ؟، شهید موسوی، شهید کلهر، رحیم پورعباسی، ؟، سید علی میرسلیمی، شهید محمد اصانلو، ؟، احمد بابویه (احمد قمی)، شهید حسن چیذری

ردیف نشسته: منصور حسین زاده، محمد صیاد، شهید علیرضا کوهبر، ؟، ؟، ؟، عباسپور، شهید محمد آقا محمدی، شهید محمود استاد نظری، ؟، شهید ابوالفضل موسوی

عملیات والفجر ۸ (۳)

بخشی از آموزش آبی-خاکی قبل از عملیات والفجر ۸ و سپس ستون کشی از نخلستانهای روبروی فاو به کناره اروند جهت ورود به فاو و آغاز اولین مرحله عملیات

[flashvideo file=http://gordanhamze.ir/wp-content/uploads/2012/09/Valfajr_8-3.flv /]

لینک دانلود مستقیم: