نوشته‌ها

منصور حسین زاده

Image(68)

خدا انشاالله این حاج منصور مارو حفظ کنه………انشاالله همه بچه های جنگ رو ..اونایی که اثار زخم و جراحت رو به دوش میکشند چه اونایی که جسما مجروح شدند و چه اونایی که به مرور زمان روح لطیفشون ازرده خاطر شده وتبدیل به سنگ صبور شدند….همیشه وقتی عکسهای بچه های گردان رو ادم تو سایت میبینه ناخود اگاه میره تو فضای جنگ…اعزامها….راه اهن…قطارهای شش صندلی…..ترمز کشیدن بچه بسیجیها تو ایستگاه دوکوهه…..پادگان دوکوهه….استقبال بچه محلها که هر کدومشون اصرار میکردند ادم بره تو اون گردان……تقسیم شدن بچه ها تو گردانها و واحدها…..معرفی خود به واحد کارگزینی گردان……تقسیم شدن تو دسته ها…..گرفتن تجهیزات……مشخص شدن رسته نظامی تو دسته…..دسته جمعی ناهار خوردن با دعای معروف سفره….نماز جماعت حسینیه حاج همت دو کوهه…گوش کردن اذان معروف محسن….تعقیبات نماز با صدای محزون شهید گلستانی……دعای توسل و مناجات و دعا……به خط شدن دسته وگروهان و گردان….خشم شب…….نماز شب بچه ها که بیشتر به نماز جماعت تشبیه بود……..صبحگاه و دعای معروف صبحگاه با صدای محسن و…..ورزش صبحگاهی و……اردوگاه کرخه و کارون و کوزران….پدافندی های مهران قلاویزان و شلمچه دوپازا وشاخ شمیران و….عملیاتهای مختلف ..والفجرها..کربلاها..بیت المقدس ها..ومرصاد که ته دیگ همه عملیاتها بود و هر کی جامونده بود خودش رو جاکردقاطی شهدا…………ودر اخرشهدا و جانبازان دوستان خوبمون…….چهره ها شون ..کاراشون..ایثار گری هاشون و شهادتوشون….هرگز از خاطره ها محو نمیشن انشاالله……….اینارو همه رو گفتم برای خاطر دل خودم و همه دوستان گلم…..بعضی موقع ها شهدا این توفیق رو میدن که در موردشون صحبت کنیم…یادشون کنیم…ممنون از همشون……..حتما حتما اول اونا یاد ما بودند که ما یادشون افتادیم……یاعلی خدا نگهدار

— حسین گلستانی

یادبود ذاکرین و مداحان شهید شهر تهران

به روایت حسین گلستانی

81127826353513542845

شب  شام غریبان شهادت امام سجاد علیه السلام مراسمی در حسینیه شهید حاج همت تهران تحت عنوان یادبود ذاکرین و مداحان شهید شهر تهران برگزار شد.

جای همه دوستان خالی البته حاج اقا امینی فرمانده محترم گردان هم حضور داشتند.خاطرات خیلی جالبی از مداحان شهید گفته شد..چون بعداز جنگ این اولین بار بود که به این عنوان مراسمی برگزار میشد خیلی از بچه های قدیمی لشگر هم اومده بودند گه همرزم شهید همت و متوسلیان خاطرات جالبی رو بیان کردند ازجمله شیخ حسین انصاریان فرمودند……در مشهد قرار بود با شهید غلامعلی رجبی در روز عرفه مشترکا دعا رو بخونیم که شهید غلامعلی بطور ناگهانی به من گفت که باید برم و به عملیات مرصاد برسم دعا رو نخونده عازم جبهه شدند وقتی توی گردان ازش میپرسند که چطور شد اومدی گفته بود توی برنج ته دیگش از همه چیزش خوشمزه تره من اومدم اون ته دیگه رو بخورم که تو همون عملیات اخر یعنی مرصاد شهید میشن…………

حاج عباس برقی هم تعریف میکردند شهید متوسلیان یکروز به حاج عباس میگه ……..دیشب یک نفر با لباس فرم سپاه اومد جلوی چادر به من گفت حاج احمد غصه نخور تو عملیات فتح المبین پیروز میشین بعدا میری لبنان و دیگه از اونجا بر نمیگردی حاج عباس میگه ما اینو جدی نگرفتیم و اصلا یادمون رفت تو عملیات پیروز شدیم و بعدا رفتیم سوریه واماده پیکار با صهیونیستها که حضرت امام پیام دادند راه قدس از کربلا میگذره و ما قرار شد برگردیم توی لبنان مقری داشتیم با وسایلی که باید بر میگردوندیم

هر چی به حاج احمد گفتیم که شما نرو بچه ها میرن همه چیز رو جمع و جور میکنند گوش نکرد یه قران کوچیک داشت باز کرد و خوند و گفت خودم باید برم و رفت………..

ما منتظر موندیم چند ساعت شد چند روز یکدفعه من یاد حرفهای اون روز حاج احمد افتادم که به من گفته بود و من تا حالا فراموش کرده بودم با خودم گفتم چه جوری به شهید همت بگم…وقتی گفتم شهید همت خیلی ناراحت شد و گفت چرا زودتر نگفتی اماده رفتن به ایران بشین حاج احمد دیگه بر نمیگرده ایران اون هر چی بگه درسته واون شخص با لباس فرم که این وعده رو به حاج احمد داده بود حتما …………….

خلاصه مجلس خیلی خوبی بود انشاالله باز هم تکرار بشه

شادی روح همه شهدا صلوات

دلتنگی های دوکوهه

به قلم: حسین گلستانی

همیشه تو دلتنگیهاست که آدمها ارتباطشون با معبودشون قشنکتر میشه و میتونند دل نوشته های زیبایی رو به سطر بیارن. دلتنگیها خیلی خوبه و البته زمانش از همه مهمتر ……

یادش بخیر غروبهای دوکوهه….کرخه…کوزران…قلاجه… شلمچه دلگیر و ……..قبل از نماز می دیدی بچه ها دوست دارن تنها باشن برن یه گوشه ای بنشینند وتو دلتنگی خودشون که قطعا فراق یار و دوستان عزیزشون بوده دست به قلم بشن ویا دعایی بخونند …عهدی ببندند و یا………….

حالا این دلتنگی رو با مناجاتهایی که از بلندگوهای حسینیه حاج همت پخش میشد تو فضای پادگان دوکوهه رو در نظر بیارین والبته مطمئنا که با هیچ چیزی نمیشه عوضش کرد همیشه قشنگترین دل نوشته ها مال همین زمانها بود ……………….

یادم میاد محسن همیشه غروبها یه جوری خودش رو گم میکرد تا کسی بهش دسترسی نداشته باشه مخصوصا این آخریها که دیگه تنهاییهاش بیشتر شده بود وهر موقع که از تنهاییش برمیگشت اکثر موقع ها چشمان گریه آلود و اشکبار داشت وهمیشه بهترین مناجاتها و اشعارش رو تو همین زمانهای تنهایی مینوشت شاید تو یکی از همین تنهاییها دعای معروف صبحگاه ……….اللهم اجعل صباحنا صباح الابرار ……..رو خلق کرد و برای خوندن آماده کرد…….اکثر وصیت نامه ها تو همین زمان قبل از غروب آفتاب که آدمها بیشتر دلشون میگیره نوشته میشد و خلاصه تو همین زمانها میشه دلنوشته های قشنگی نوشت.

من از دوستان همرزمم درخواست میکنم هر چی رو که به ذهن قشنگشون میاد در مورد شهدامون….. دوستانمون که زنده اند…. مکانهای با ارزش جبهه …. رفتارهای اجتماعی اون زمان…اخلاقیات قشنگ دوستانمون … شوخیهای بامزه شون….لحظه شهادتشون و دهها خاطره زیبا و قشنگ اون زمان رو هر چند کوتاه برای سایت گردان بفرستند البته فرق نمیکنه برای کدوم گردان و لشگر هستید اینجا جایی هست که بتونید درد دل کنید و ……….حالا فر صت خوبیه که یه مجموعه قشنگ از همه خوبیهای جبهه درست کنیم تا آیندگان ازاین کار لذت ببرند….

ممنون

یا علی