شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
4
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
لینک های جالب
در اینجا چند لینک جالب برای شما گذاشته ایم. لذت ببرید! :)درخواست همیاری
آرزوی قلبی ما زنده نگهداشتن یاد و خاطره حماسهسازانی است که برای حفظ شعائر اسلامی، استقلال ارضی و حیثیت ملی، طی 8 سال دفاع مقدس و حتی در جبهه سازندگی پس از آن دوران، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ مسلماً این امر محقق نخواهد شد مگر بازماندگان آن دوران طلایی و خانواده محترم آنان ما را در هر چه پربارتر شدن مطالب این سایت یاری رسانند.
تماس با ما:
info@gordanhamze.ir
f.mehdibarzi@gmail.com
از سمت راست آقای حسینی آقای مصطفی رحیمی و نفر سوم را اسماً بجا نمی آورم.
—
یک دنیا تشکر
سلام
سلامی چو بوی آشنایی
بر آن مردم دیده بر روشنایی
اینجانب نادر رضایی نفر سوم عکس مورد نظر می باشم که در آناهیتا همراه با دسته آقای مصطفی رحیمی مشغول خدمت بودم
—
سلام
متشکرم
سلام و درود .بعد از ۲۵ سال دیدن عکس فرمانده عزیزم جناب آقای مصطفی رحیمی که مسول دسته بود و برادر عزیز دیگرم حسینی که بچه خیابان شهید رجایی بود .و دیدن عکس شهید بزرگوار احمد صابری فرمانده گروهان که در زمان شهادت فرمانده گردان شده بود و همچنین دیدن عکس تمام آنان که آن روزها در کنار هم بودیم و امروز غبار فراموشی حتی نام ها را هم از یاد برده . بسیار دل تنگ آن روزها شدم. درود بر شرف آنان که مردانه از وطن و آب و خاک و ناموس و شرف این ملت دفاع کردند و به دیدار حق شتافتند.( علی اوسط (حمید) از دسته برادر رحیمی . کمک تیربارچی
—
باید از دوستانی تشکر کرد که با گذاشتن نظرات و معرفی همرزمانشون اجازه نمیدن یاد اونها به غبار فراموشی سپرده بشه.
همین جا از کلیه همیاران عزیز فعلی و آتی وب که به زنده نگهداشتن یاد و خاطره بزرگمردان دفاع مقدس اهتمام می ورزند صمیمانه سپاسگزارم.
همینطور تقاضا دارم در صورتی که تمایل دارید در سایت آلبومی با نام خودتون ایجاد بشه و یا عکس یا خاطره ای از همرزمان شهید و ایثارگرتون پست بشه و در اختیار علاقمندان در دنیای مجازی قرار بگیره حتما با آدرس ذیل مکاتبه بفرمایید:
info@gordanhamze.ir
امروز که به گذشته دور برگشته ام و یاد دوستان آن روزم افتاده ام اشک امانم را بریده . در این بیست و پنج سال بی خبر از یاران دیروز بوده ام و در این سالها آرام آرام فکر می کردم نکند من دچار توهم شده ام و اصلا در جنگ نبوده ام و همه این خاطرات غبار آلودم خوابی بیش نبوده . اما امروز باور کردم که من هم در آن روزگار در زیر سایه مردان بزرگی بوده ام و از مردانگی و گذشت و محبت آنان بهره برده ام.. آن روز نوزده ساله و امروز ۴۴ ساله . غبار غلیظی بر خاطراتم سایه افکنده و از نام ها و یادها فقط انگشت شمارند کسانی که به یاد دارم چند عکسی که دارم را مرور می کنم اما نام ها به یادم نمی آید. اما در عکس دوستان کسانی هستند که مسول بودند و با دیدن عکسشان خاطراتم زنده شد . مثل برادر آشتاوی و گلستانی و عکس و اسمی بنام طیبی که به ذهنم خطور می کند نام او را بسیار شنیده بودم. شهرک آناهیتا و صبح گاهی که بسمت طاق بستان می رفتیم . نماز جماعت های برادر رحیمی . سخنرانی های ماندگارش . و البته کمی هم از جایی در …. فکر می کنم از کرمانشاه به سمت اسلام آبادمی رفتیم قرارگاهی داشتیم. و البته عملیات بیت المقدس ۲ و ماووت و سرما و برف و خون و خمپاره و مردان مردی که هر گز فراموشم نمی شوند . شهیدی مانند یار احمد که در دسته دیگری بود و امروز عکس او را دیدم و همچنین خبر شهادتش را خواندم و ………. یاد سخنرانی برادر رحیمی افتادم که هنوز نوار کاست آن را دارم و سال ۶۷ معروف شد به وداع از جبهه. که در آن سخنرانی میگفت روزی میرسد که افسوس این روزها را می خورید و اما بازگشتی نیست. از شب عملیتات مطالبی کم و بیش در ذهنم مانده که بزودی مینویسم. .