شهید سعید رحمانی

«برادران عزیز و سروران گرامی!

همواره به یکدیگر احترام بگذارید.»

بسمه تعالی

قال الحسین (ع)

اِن کانَ دینِ محمَّد لَم یَستَقِم اِلاّ بقَتلی فَیا سُیُوفَ خُذِینِی

اگر دین محمد (ص) پابرجا نمی‌ماند مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید!

خدایا تو را سپاس می‌گویم از اینکه با وجود فزونی گناهانT مرا در کنار بندگان مخلصت جای دادی.

پروردگارا! من لیاقت ندارم که نام سرباز آقا و مولایم امام زمان را بر روی خود بگذارم، پس به من توفیق بده که نوکری سربازان آقایم را بکنم. خدایا تو خود می‌دانی که من لایق این نیستم که به سربازانت پیام دهم ولی حالا چون وظیفه خود می‌دانم این عمل را انجام می‌دهم.

برادران عزیز و سروران بزرگوارم! همیشه به یکدیگر احترام بگذارید، زیرا این دوستان که در کنار ما هستند گلچین‌هایی هستند که از تهران و شهرهای دیگر به جبهه آمده‌اند و معلوم نیست کدامشان در عملیات‌ها به دیدار معشوق و محبوب خود می‌شتابند. همیشه سعی بر این داشته باشید که آنها را شاد نگهدارید چون هرکسی دردی دارد و با وجود تمام این گرفتاری‌ها، به این مکان مقدس برای جهاد آمده است و گاهی شیطان برای آزار او این گرفتاریها را به یاد او می‌آورد.

همیشه سعی کنید آنها  را به دور از تمام مادیات نگهدارید.

عزیزان! سعی کنید با الهام گرفتن از حدیث بالا با تمام وجود در اختیار اسلام قرار بگیرید. وقتی آقا اباعبدالله جان خود و تمامی فرزندانش را در اختیار اسلام قرارداد، پس شما نیز سعی کنید تا وقتی اسلام به یاری ما نیاز دارد اسلام را تنها نگذارید.

در حال حاضر امام عزیز با ندای «هل من ناصر ینصرنی» از ما در خواست کرده که به جبهه بیاییم پس تا وقتی که جبهه‌ها نیاز به نیرو دارد بمانید زیرا جهاد در راه خدا تنها با سه ماه جبهه آمدن کفایت نمی‌کند.

به امید باز شدن راه کربلا و آزادی قدس عزیز

۶۴/۱۱/۱۰

سعید رحمانی

 

3 پاسخ
  1. محسن
    محسن گفته:

    سعیدمتواضع وشوخ طبع ودرعین حال اهل ذکر اهلبیت بود.اکثر مواقع واکمن ویک نوار از حاج منصور همراهش بود

    پاسخ
  2. مهرپور
    مهرپور گفته:

    خب سالگرد شهادت سعید رحمانی ، مصادف است با فاجعه سقوط ارباس در خلیج فارس. ..، اونشب من و سعید در کنار جاده بیدار بودیم که اگه یه وقتی گاز شیمیایی زدند بقیه بچه ها رو بیدار کنیم و آهسته داشتیم در مورد شهید استاد نظری که توی فاو شهید شده بود صحبت میکردیم ک یکباره بالای سرمان و توی دامنه آبریز کوه آتیش توپ فرانسوی شدیدا خودنمایی کرد و…، بخودم که اومدم دیدم سعید که چشمانش نیمه باز مونده بود درجا شهید شده و تا امروز اون صحنه مکث قبل از انفجار سعید رو نتونستم فراموش کنم…

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

پاسخ دادن به مهرپور لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.