روایت دیگری از شهادت برادران احراری

به یاد شهدای گرانقدر سید حسن و سید احمد احراری

به روایت: مهدی شریعتی

«سید احمد در تویوتا شهید نشد. ماشین هم با آرپی جی مورد اصابت قرار نگرفت. هر چند بعدا در اثر انفجار گلوله های تانک و توپ و خمپاره آتش گرفت .
در لحظه رسیدن به خط عراقی ها که متوجه آمدن ما شدند بسمت ماشین تیراندازی می کردند ، پیاده که شدیم خیلی سریع مهمات و قبضه ها را پائین کشیدم . آنقدر شدت آتش زیاد بود که از کف آسفالت کسی جرات سر بلند کردن نداشت. برای یکی دو دقیقه ای با هم روی آسفالت دراز کشیده بودیم و به ماشین که داشت سوراخ سوراخ می شد نگاه می کردیم . قرار شد با سید و بچه ها موقتاً تا آتش کم بشود، به سنگری که پائین جاده بود برویم. سید نفر اول بود که رفت بسمت آن سنگر و بعد نفر دوم و سوم. در این اثنا یکی از بچه ها که سرباز بود -بنام باقری- برگشت و با گریه و ناراحتی گفت که سید شهید شد.

رفتم بالای سرش و دیدم اسلحه به بغل، پاها بسمت آبگرفتگی و خورشیدی ها و سر بسمت جاده شهید شده. تیر و یا ترکش دقیقاً خورده بود  به شاهرگ سمت راست گردن سید و خون زیادی از او رفته بود. صورتش زرد و رنگ پریده بود .
قرار شد بچه های امداد گر یا تعاون سید رو به پشت خط انتقال بدهند. بعد ها آن بنده خدائی که ما را به خط برد می گفت سید را با برانکارد تا حدودی به عقب آورده است و زیر آتش سنگین نتوانسته او را به جائی مطمئن برساند.
چند وقت بعد وقتی عراق از آن منطقه عقب نشست برگشتم فاو پیش مرحوم زهره وند که پیرمردی شجاع و دلسوز بود . ایشان تا آنجا که امکان داشت نمی گذاشت هیچ شهیدی جا بماند . آن مرحوم می گفت من هر کس که در فاصله دو خاکریز بوده را آورده ام عقب . شاید بعنوان شهید گمنام به عقبه رفته باشد.
خانواده آن شهید می گفتند او را در خواب دیده اند که گفته من تا وقتی که آن دوستم به بالای سرم آمد ( منظورش من بودم ) زنده بودم. البته در آن درگیری شدید که تانک ها تیر مستقیم می زدند و قبضه های خمپاره و توپ لحظه ای خط را آرام نمی گذاشتند و دشمن آتش تدارک می ریخت، امکان گرفتن نبض و کنترل علایم حیاتی وجود نداشت و من مطمئن بودم تیر و یا ترکشی که به گردنش خورده با آن صورت زردی که پیدا کرده بود به شهادت رسیده.
یک احتمال دیگر هم وجود دارد:
چند روز پیش سردار باقر زاده – مسئول کمیته مفقودین جنگ – می گفت این شهدا که ۱۳ خرداد از حرم امام تشییع می شوند، شهدائی هستند که از جلوی پست امداد و اورژانس خط فاو ام القصر کشف شده است . اگر فرض کنیم سید زنده بوده و با عقب نشینی که دو سه ساعت بعد از ورود ما صورت گرفت بدست عراقی ها افتاده باشد، این احتمال هم وجود دارد که جنازه آن شهید در میان شهدای کشف شده باشد. فرصت خوبی است تا اگر سید احمد به میان ما بازگشته از او با حضور در حرم امام تجلیل کنیم .
در خصوص سید حسن هم یادم هست بعد از عقب آمدن ادوات ذوالفقار که من در آن جمع بودم . حدود روزهای ۳-۴-۵ اسفند ماه بود که سید حسن به اردوگاه کارون آمد . برای او وضعیت منطقه و محل شهادت سید احمد را شرح دادم و گفت که اگر آوردنی بود حتما می آوردیمش ولی آنقدر آتش سنگین است که متوسط عمر آدم ها در آنجا بیش از چند ساعت نیست . نرو! انشالله در فرصت مناسب بچه های تعاون خودشان او را می آوردند. رفت و بعد از چند روز خبر دار شدم که او هم با دوستانش شهید شد .
به جرات می توانم بگویم در طول سالهای دفاع مقدس نقطه ای را پر آتش تر از همان خط ۳۰ متری جاده ام القصر ندیده ام .

۳۰ متر فضای خط و ده ها تانک و آر پی جی و آتش بالگرد و توپخانه و …..»

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.