شهید موسوی

خاطره ای از شهید موسوی

به روایت: عباس اسکندرلو

549

«معمولا قبل از عملیات بچه ها را به مر خصی میفرستادند. قبل از عملیات والفجر ۸ برادر قیومی مسئول گروهان آمد و اعلام کرد که گردان به مرخصی خواهد رفت، منتها از هر دسته ای باید دو نفر داوطلب برای چادر ها بمانند.

وقتی پرسید چه کسی میخواهد بماند؟

این شهید و شهید ابراهیمی که هر دو از دسته ۲ کروهان ۲ بودند، سریع بلند شدند.

یادمه که برادر قیومی به این شهید گفت: شما وافعا میخواهید بمانید؟

خیلی محکم گفت: بله!

چون اطلاعی که ما داشتیم این بود که ایشان ۶ فرزند داشتند و مرخصی برای ایشان لازم بود ولی خیلی مصر بودند که نروند.

این تعبیری است که من میکنم و بعضی ها هم میگفتند که شاید اگر به مرخصی میآمد محبت فرزندان خدای نکرده خللی در عزم ایشان برای جهاد ایجاد میکرد….

بنابراین به مرخصی نیامد و محبت حضرت دوست را بر محبت خانواده ترجیح داد و در همان عملیات به لقای حق رسید. واقعا اینان که بودند و ما که هستیم !!!!!!

یا علی مدد

3 پاسخ
  1. عباس اسكندرلو
    عباس اسكندرلو گفته:

    ایشان شهید بزرگوار موسوی هستند که در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسیدند . روحشان شاد .

    ممنون از شما

    پاسخ
  2. عباس اسكندرلو
    عباس اسكندرلو گفته:

    نکته ای را که در مورد این شهید نمی توانم نگوییم این استکه معمولا قبل از عملیات بچه ها را به مر خصی میفرستادند قبل از عملیات والفجر ۸ برادر قیومی مسئول گروهان آمد واعلام کرد که گردان به مرخصی خواهد رفت منتها از هر دسته ای باید دونفرداوطلب برای چادر ها بمانند وقتی پرسید کی میخواهد بماند این شهید وشهید ابراهیمی که هر دو از دسته ۲ کروهان ۲ بودند سریع بلند شدند یادمه که برادر قیومی به این شهید گفت شما وافعا میخواهید بمانید خیلی محکم گفت بله چون اطلاعی که ما داشتیم این بود که ایشان ۶فرزند داشتندومرخصی برای ایشان لازم بود ولی خیلی مصر بودند که نروند .این تعبیری است که من میکنم وبعضی ها هم میگفتند که شایداگر به مرخصی میآمدمحبت فرزندان خدای نکرده خللی در عزم ایشان برای جهادایجادمیکرد….بنابراین به مرخصی نیامد ومحبت حضرت دوست را بر محبت خانواده ترجیح داد ودر همان عملیات به لقای حق رسید واقعا اینان که بودند وما که هستیم !!!!!!.یا علی مدد .

    ممنون از شما
    مهدی در مورد شهید یاراحمد هم خاطره مشابهی برام گفته که علیرغم این که دخترشون نوزاد بوده و ظاهرا خیلی شیرین و دوست داشتنی و طبعا عزیز دل پدر ، به مرخصی نمیان و وقتی مهدی علتش رو سوال می کنه به مهدی یه چیزی شبیه این میگه که میترسه برگرده تهران و محبت دخترش نذاره دیگه برگرده.
    من که فکر می کنم این واقعیات برای خیلی ها مثل افسانه است و باورکردنش مشکل! اما حقیقت جنگه و جداً اگر اینا نبودن و شما نبودید و این گذشت و فداکاریها نبود، معلوم نبود ما الان تو چه شرایطی باید زندگی می کردیم؟!
    مرسی از خاطره قشنگتون

    پاسخ
  3. سيد علي ميرسليمي
    سيد علي ميرسليمي گفته:

    برادر عزیزم- رزمنده دلاورعباس اقای اسکندری وقتی از شهید بزرگوار شهید موسوی شکوه عظمت کارش سخن به میان آوردی ایکاش از فرزند شهیدش ابوالفضل موسوی که همرزم پدرش بود و باهم به شهادت رسیدند یادی می کردی به امید دیدارت کوچک شما میرسلیمی

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

پاسخ دادن به عباس اسكندرلو لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.