کربلایی حیدر

409

3 پاسخ
  1. مرتضی کربلایی حیدر
    مرتضی کربلایی حیدر گفته:

    این عکس خودمه اسم کوچکم مرتضی هست که متاسفانه لیاقت نداشتم با شهدا باشم ایکاش حداقل شامل شفاعتشان بشوم ای دریغ که قدر اون روز ها رو ندانستیم ممنون از برادر محمود لیایی

    پاسخ
  2. مرتضی کربلایی حیدر
    مرتضی کربلایی حیدر گفته:

    سلام به همه دوستان عزیز
    دیشب خواب یکی از شهدا رو دیدم
    شهید عزیزی که حکایتی عجیب داشت
    شهید عباس جعفرزاده که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید
    داستان مفصلی داره خدا رحمتش کنه
    سال ۶۴ با این عزیز اشنا شدم
    قبل از عملیات والفجر ۸ بود ۴ نفر بودن که هر ۴ تا بچه بلوار ابوذر بودن و همه با هم با یک اعزام اومده بودن جبهه
    هر چهار نفر شهید شدن بزگترینشون شهید داود توکلی بود که در کربلای ۸ شهید شد
    ۳ نفر دیگه بهنام اکبری و مصطفی پیر علی و عباس جعفر زاده بودن
    این ۴ تا واقعا فرشته بودن بهنام در عملیات کربلای ۱ شهید شد مصطفی پیر علی همون والفجر ۸ روی جاده ام القصر در همون شب عملیات گردان روی جاده ام القصر شهید شد و عباس جعفر زاده هم در هر سه عملیات والفجر ۸ و کربلای ۱ و کربلای ۵ بود که در کربلای ۵ شهید شد شهادت عجیبی داشت خدا بیامرز به حضرت عباس علیه السلام ارادت خاصی داشت و شهادتش هم عباس گونه بود
    دو دست قطع شده و تیر خلاصی در سر
    شهادت هیچ کسی رو اینجور معنا دار ندیده بودم که شهادت عباس جعفر زاده رو دیدم
    برادرش حسین جعفر زاده هم در کربلای ۵ با ما بود الان زنده باید باشه ایشان و این برادر کاملا در جریان این مسئله هست و میتونه شهادت بده چون در کربلای ۵ من تکتیرانداز گردان بودم در دسته ادوات
    حسین هم دوشکاچی بود و تقریبا تمام اون مدت ۱۲ روز که در شلمچه بودیم من با حسین بودم و کاملا در جریان واقعه بود و لحظه به لحظه رو دید و میتونه شهادت بده
    جنازه عباس پشت دژ بود من و حسین هم اینور دژ پشت خاکریز بودیم و شب در سنگر دوشکا نگهبانی میدادیم و مرتب منور ۱۴ شاخه روی هوا بود و منطقه رو روشن میکرد
    تخلیه شهدا اونده بود تک تک شهدا رو به عقب منتقل میکرد
    من ماسک ضد گازم رو دراورده بودم و گذاشته بودم روی گونی سنگر روباز دوشکا و با حیسن ایستاده بودیم و اروم حرف میزدیم
    شاید چند دقیقه مثلا ۱۰ دقیقه بود که منور روی هوا نبود و منطقه کاملا تاریک شده بود
    به محض اینکه دوباره منور زدن و همه جا رو شن شد دو نفر از بچه های تعاون داشتن جنازه عباس رو دقیقا از جلوی ما میبردن که دیدم جنازه عباسه چون عباس یک زیر پیراهن قرمز گلی تنش بود و همون جنازه رو کاملا شاخص کرده بود
    به روی خودم نیاوردم که برادرش نبینه ولی ذهی خیال باطل حسین قبل از من دیده بود اصلا چشم براه بود و من خبر نداشتم گفت عباسه دارن میبرن ها
    گفتم نمیخوای بری برای اخرین بار وداع کنی؟
    گفت نه دیگه اون رفته رسیده و جای خودش رو گرفته من و تو جا موندیم حالا دقیق جملاتش یادم نیست ولی نزدیک به همین مضمون بود
    چند دقیقه گذشت یه خمپاره شصت خورد پشت سنگر و دیدم لنز چشمی ماسک ترکش خورده و ماسک دیگه به درد نمیخوره
    خودم کاملا سالم بودم و اتفاق خاصی دیگه نیافتاده بود که دیدم حسین خیلی اروم بدون هیاهو گفت مرتضی
    گفتم بله
    گفت فکر کنم ترکش خوردم
    گفتم چی میگی حسین؟؟کجات ترکش خورده؟؟
    گفت فکر کنم خورده تو دستم
    دست چپش رو اورد بالا و دیدم بله استین از صاعد سوراخ شده و ترکش از این ور خورده و از اونور زده بیرون
    با اینکه ترکش نخودی بود ولی باز هم ترکش بود و دست رو کاملا سوراخ کرده بوده
    گفتم بیا ببرمت عقب برسونم بهداری
    گفت چیزی نیشت با چفیه ببندش منم با چفیه بستم دستشو و انگار نه انگار ترکش خورده
    فردا صبح داوود توکلی اومد گفت حسین جان حاج محمود امینی فرمانده گردان گفته که بهت بگم بری عقب برای مراسم عباس
    برسی
    حسین گفت نه نمیرم اینجا واجب تره باید بمونیم
    داوود خندید و گفت همین کار ها رو میکنین شهید میشید دیگه
    یادمه چند روز بعد که در خط بودیم دوباره حسین که بغل دستم بود گفت ترکش خوردم
    گفتن ایندفعه کجات خورده؟؟
    گفت فکر کنم خورده تو پشتم
    پیراهنش رو زدم بالا دیدم بله یه نخودی دیگه خورده از پشت زیر قلبش
    گفتم بیا برو عقت دوباره گفت چیزی نیست حالا هستم که بیحال شد و افتاد
    بچه ها بردنش عقب و دیگه ازش خبر نداشتم تا بعدا اومدم تهران در محل خودشون دیدمش و تا الان هم دیگه خبری ازش ندارم
    الان پل دوم بلوار ابوذر تهران ۴ تا کوچه کنار هم هست که به نام ۴ تا شهیده
    داوود توکلی و بهنام اکبری و مصطفی پیر علی و عباس جعفر زاده

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.