به یاد شهید ناصر کاوه

خاطره ای از عملیات بدر

به قلم رضا غیاثوند

 

41

هوالرئوف
روز عملیات بدر تو کانالای کشاورزی و تو دشت مشرف به اون تا چشم کار میکرد تانک تی ۷۲ عراق بود و بس! تیربارهای عراق امون رو از بچه ها گرفته بودن و بواقع میشه گفت زمین و زمان رو به گلوله بسته بودن تو اون شرایط ما بودیمو چند قبضه آرپی جی و بعد چند کلاش در برابر تانکهای کاملا ضد ارپی جی! تو اون شرایط خیلی حساس و بواقع وحشتناک یه دفه ناصر کاوه با اون سن و سال کم و جثه نحیفش نیم خیز شد و فریاد زد بچه ها نترسین میجنیگم الله اکبر و تا کلمه الله اکبرش تموم نشده بود کالبیر تانک درست وسط پیشونی این بزرگ مرد کوچک رو نشونه رفت و درجا اونو به کما بردش بطوریک کف از دهانش بیرون میزد یادمه علی اقبالی برای اینکه به بچه ها روحیه بده سریع جنازه نیمه جان کاوه رو کشید طرف خودش و پیشونی تیرخوردشو با باندی بست و گفت نگران نباشید هیچی نشده! ولی همه فهمیدن اگر چه عملیات بدر به جایی نرسید ولی خیلیا از جمله همین کاوه به شرف شهادت و بالاترین روزی رسیدن!!

55.-Naser-Kaveh39.jpg

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.