به یاد شهید محمد اسدی درباغی

به روایت برادر شهید: محسن اسدی درباغی

تاریخ عکس: نیمه شعبان سال ۶۵ یا ۶۶

یادم میاد هروقت دلمون تنگ محمد میشد مادرمون میگفت اگه قاصدکی رو دیدید بهش بگید متیتی داداش محمد منو ندیدی اونوقت پستچی برامون نامه میاره البته این کار مامان به خاطر سرگرم کردن دوتا پسر بچه شیطون بو ولی گاهی هم جواب میداد.

تا چند وقت بعد شهادت محمد من و مصطفی که از همه کوچیکتر بودیم میومدیم در خونه می نشستیم و فکر می کردیم که بازم پستچی برامون نامه میاره حتی یه روز پستچی همیشگی محله برا یکی از همسایه ها نامه آورده بود ما دوتا خوشحال دویدیم و به مادرمون گفتیم مامان پستچی اومده بیا ببین از داداش نامه نداره که مادرمون زد زیر گریه اونوقت بود که فهمیدم دیگه نباید منتظر نامه باشیم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.