با سلام
ماه دی مصادف است با آغاز عملیات بیت المقدس ۲ در سال ۱۳۶۶ در منطقه سلیمانیه عراق شهر ماووت
خاطره ای دارم که به عرض دوستان می رسانم .
یادم میاد شبی را که دسته دو از گروهان دو گردان حمزه (ع) قرار شد پدافندی تپه ای را که یکی از گروهانهای گردان شب قبلش آزاد کرده بود مستقر شویم
شب بسیار ظلمانی بود نه از مهتاب خبری بود و نه از ستاره های آسمان ُ نیم متری خود را به زور می شد دید دسته به فرماندهی شهید حسین خلیلی و معاونت شهید امرالهی به راه افتاد . باید از یک گذرکاهی که تو دید دشمن بود عبور می کردیم در شیارهای کوه در حال حرکت بودیم که صدای سوت خمپاره ۱۲۰ اومد همه دراز کش شدیم بعد انفجار دیدم خبری از نفری جلویی نیست و در همین حال برادر شهید حسن فراش بدو بدو از جلو آمد و به همه ما که دراز کش بودیم دستور حرکت داد بعدها شنیدم نفری جلویی ما مجروح شده بود و بخاطر اینکه دشمن به صدای ایشان گلوله بارون نکنه و با اینکه بدجوری مجروح شده بود صدایش در نمی آمد حرمت کردیم و به تپه مورد نظر رسیدیم شب اول بود چند تا سنگر استراحت که اندازه یک نفر جا بود شش نفر بصورت نشسته در آن جاگیر شدند. شهید امرالهی نیروها را در سنگرهای کمین مستقر می کرد و من هم همراه ایشان تا این که کنار سنگر استراحت آمدیم و یادمه آن شب کلی فقط خمپاره ۱۲۰ و غیره فقط کنارم اصابت نمود .به هرحال تو سنگر استراحت جا نبود و من هم خسته آمدم به فاصله ای از سنگر جا گرم و نرمی پیدا کردم و در آن هوای سرد دراز کشیدم و صبح که بیدار شدم دیدم دو جنازه عراقی به پهلوی هم افتاده و من وسط اینها خوابیده بودم . ولی جالبتر اینکه در طول یک هفته که آنجا بودیم نه از تدارکات خبری بود و نه نیرو چرا که مسیر آمد و شد به تپه در تیررس دشمن بود و دو سه شب اول تدارکات به صفر رسید و شبهای بعدی ته مانده های نان و غذا را میخوردیم و از ۳۰ نفر نیرو ُ شب آخر برگشت فقط ۵ نفر سالم و باقی مانده بودیم که برگشتیم و اکثراْ مجروح و یا شهید شده بودند .
از سمت راست
شهید محمدرضا امرالهی ، جانباز علی افشاری ، شهید حسین خلیلی
یاد و نامشان گرامی و پرهرو باد
—
ممنونم
با سلام
ماه دی مصادف است با آغاز عملیات بیت المقدس ۲ در سال ۱۳۶۶ در منطقه سلیمانیه عراق شهر ماووت
خاطره ای دارم که به عرض دوستان می رسانم .
یادم میاد شبی را که دسته دو از گروهان دو گردان حمزه (ع) قرار شد پدافندی تپه ای را که یکی از گروهانهای گردان شب قبلش آزاد کرده بود مستقر شویم
شب بسیار ظلمانی بود نه از مهتاب خبری بود و نه از ستاره های آسمان ُ نیم متری خود را به زور می شد دید دسته به فرماندهی شهید حسین خلیلی و معاونت شهید امرالهی به راه افتاد . باید از یک گذرکاهی که تو دید دشمن بود عبور می کردیم در شیارهای کوه در حال حرکت بودیم که صدای سوت خمپاره ۱۲۰ اومد همه دراز کش شدیم بعد انفجار دیدم خبری از نفری جلویی نیست و در همین حال برادر شهید حسن فراش بدو بدو از جلو آمد و به همه ما که دراز کش بودیم دستور حرکت داد بعدها شنیدم نفری جلویی ما مجروح شده بود و بخاطر اینکه دشمن به صدای ایشان گلوله بارون نکنه و با اینکه بدجوری مجروح شده بود صدایش در نمی آمد حرمت کردیم و به تپه مورد نظر رسیدیم شب اول بود چند تا سنگر استراحت که اندازه یک نفر جا بود شش نفر بصورت نشسته در آن جاگیر شدند. شهید امرالهی نیروها را در سنگرهای کمین مستقر می کرد و من هم همراه ایشان تا این که کنار سنگر استراحت آمدیم و یادمه آن شب کلی فقط خمپاره ۱۲۰ و غیره فقط کنارم اصابت نمود .به هرحال تو سنگر استراحت جا نبود و من هم خسته آمدم به فاصله ای از سنگر جا گرم و نرمی پیدا کردم و در آن هوای سرد دراز کشیدم و صبح که بیدار شدم دیدم دو جنازه عراقی به پهلوی هم افتاده و من وسط اینها خوابیده بودم . ولی جالبتر اینکه در طول یک هفته که آنجا بودیم نه از تدارکات خبری بود و نه نیرو چرا که مسیر آمد و شد به تپه در تیررس دشمن بود و دو سه شب اول تدارکات به صفر رسید و شبهای بعدی ته مانده های نان و غذا را میخوردیم و از ۳۰ نفر نیرو ُ شب آخر برگشت فقط ۵ نفر سالم و باقی مانده بودیم که برگشتیم و اکثراْ مجروح و یا شهید شده بودند .
عکس وسط اصغر افشار میباشد
—
ممنون