داداش صادق در جمع آوری منظم و مرتب آیات قرانی و یا کلا مجموعه های خوب مهارت داشت. یادمه اون سالها که تابستونها میرفتیم لواسون خونه مادربزرگ داداش صادق گلهای مختلف رو جمع می کرد و توی یه دفتر می چسبوند تا خشک بشن. اون دفتر هنوز هم توی یه کمد تو اتاقی که مامانی برای داداش صادق و داداش فخرالدین در نظرگرفته هست. همین طور یه دفتر داشت که بعدازظهرهای ماه رمضون که آقای قرائتی سخنرانی داشت می نشست و به درسهای ایشون گوش می داد و از حرفای ایشون نوت برداری می کرد. یادش بخیر. یادش بخیر….
داداش صادق در جمع آوری منظم و مرتب آیات قرانی و یا کلا مجموعه های خوب مهارت داشت. یادمه اون سالها که تابستونها میرفتیم لواسون خونه مادربزرگ داداش صادق گلهای مختلف رو جمع می کرد و توی یه دفتر می چسبوند تا خشک بشن. اون دفتر هنوز هم توی یه کمد تو اتاقی که مامانی برای داداش صادق و داداش فخرالدین در نظرگرفته هست. همین طور یه دفتر داشت که بعدازظهرهای ماه رمضون که آقای قرائتی سخنرانی داشت می نشست و به درسهای ایشون گوش می داد و از حرفای ایشون نوت برداری می کرد. یادش بخیر. یادش بخیر….