به یاد شهید حمید رضا صادقی کلهرودی

ارسال خاطره: رضا سلطانی

شهید حمید رضا صادقی کلهرودی پس از شهادت دوست عزیزش مسعود حسینی دیگر هیچ میلی به ماندن نداشت. هنوز چهره او بالای سر پیکر شهید مسعود حسینی فراموش نشدنی است. چنان به پیکر شهید می نگریست که قرار است به زودی در بارگاه ملکوتیان او را ملاقات کند. پس از هفت روز بدرود گفت و پس از سه روز دیگر او نیز بار خود را جمع کرد و کوله پشتی را بست و بند پوتین را محکم کرد و همراه دوستش شهید مرتضی طالبی؛ به سفری رفتند که جاودانه در آسمان بمانند.

او حمید بود و براستی که معنای اسمش با خودش مطابقت داشت و زیباتر آن که، نام خانوادگی اش صادقی بود. او زندگی اش همانند صادقین بود. با خدای خود صادق و همچنین با خود و خلق پروردگار مانند صادقان بود؛ رنج فراق از معبودش را چشید و سپس به آنچه که خواست رسید و رفت. او جسمش از ضربه گلوله های آهنی؛ خونین دیار غرب، یعنی اسلام آباد غرب گردید؛ خلوص عشق؛ اوج ایمان؛ و شجاعت او را نه می‌توان گفت و نه می‌‌توان نوشت. اصولاٌ یک سوال مطرح است که چه رازی میان معبود و عبد وجود دارد که جوانی را آنقدر عاشق خدا می کند که عازم راهی میشود که در آن سختی های زیادی وجود دارد ولی آنها را به جان می خرد؛ پس آن چیست که مخلوق و محب را وا میدارد که برای رسیدن به خالق و محبوب آدمها؛ خود را تکه تکه کنند؟ آن چیست که نسیم از لطافتش شرمسار و کوه از صلابتش لرزان است؟ در بازار اندیشه های مغشوش؛ یقین او بود که جان خسته خون مردگان را به برق غیرت آزادگی مشتعل ساخت.
شهید حمید رضا صادقی با آهی از جنگ انقلاب و وفاداری به اسلام و قرآن خود را به امواج متلاطم درد و جبهه عقیده و جهاد سپرد و با کوشش و جنگ آوری در این راه با سن کم از جان خود مایه گذاشت بی هیچ معلمی و با قداست ذاتی؛ زندگیش را در زحمت و ایثار و خیر نهاد؛ صادقانه در این راه قدم گذاشت و بدون در نظر گرفتن لذایذ دنیایی به خود سختی داد و روحش را پرورش داد و خود را به خدا یعنی مولا و معبود خود رساند. او همانند کسی بود که انگار از قافله خیلی عقب مانده و اینکه که به قافله رسیده است؛ همانند تشنه ای است که به آب زلال و گوارا می رسد. مانند کسی که از زندان پس از سالها رها شده است. شیفته با علاقه قلبی در جبهه های غرب و جنوب فعالیت نموده و خستگی را بر خود حرام کرد. در وصل به تک یار خویش بی قرار بود او فعالیت خستگی ناپذیری در اجتماع سیاست نیز داشت.

از خصوصیات اخلاق والایش این بود که مودب؛ شجاع؛ متین؛ بی باک؛ در کارها جذاب بود. به نماز شب و خلوت با کسی که بیشتر از او کسی را دوست نداشت عشق می ورزید و به نماز جماعت اهمیت خاص میداد. او در برپایی مراسم مذهبی کوشا و فعال بود. او پس از شهادت دوست عزیزش مسعود حسینی دیگر هیچ میلی به ماندن نداشت. هنوز چهره او بالای سر پیکر شهید مسعود حسینی فراموش نشدنی است. چنان به پیکر شهید می نگریست که قرار است به زودی در بارگاه ملکوتیان او را ملاقات کند. پس از هفت روز بدرود گفت و پس از سه روز دیگر او نیز بار خود را جمع کرد و کوله پشتی را بست و بند پوتین را محکم کرد و همراه دوستش شهید مرتضی طالبی؛ به سفری رفتند که جاودانه در آسمان بمانند. آری پرنده گرفتار قفس تنش برای پرواز به باغهای فردوس برین بی قرار و آرزوی سقاییت حوض کوثر او را از خود به در کرد و جانش را به حضرت حق همانند عاشق و معشوق حقیقی تقدیم کرد و با تنی پر از نور در آسمان عرشیان قرار گرفت.
یادش همیشه گرامی باد

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.