سفره هفت سین

خاطره ای از سفره هفت سین نوروز ۶۷

به روایت: خلیل نقیب زاده

قبل از عید ۱۳۶۷ گردان آمد تو شیخ صالح. عجب منطقه قشنگ و سرسبزی!

داشت سال تحویل می‌شد. شهید حسین خلیلی مسئول دسته ما دو تا پوکه توپ ۵۷ (مهمات ضدهوایی به شکل توپ دور برد) رو داد دست من و گفت: برو این‌ها را پر گل کن تا بذاریم سر سفره هفت سین. من هم گفتم: چشم! با حسن بشارت‌نیا زدیم به دشت. کلی گشتیم و صفا کردیم و گل چیدیم. چند لحظه نشستیم. به حسن گفتم: پسر! این گل‌ها اصلاْ بو نداره، من یه فکری کردم. گفت: چی؟

گرمای ایمان

خاطره ای از عملیات بیت المقدس ۲

به روایت: برادر خلیل نقیب زاده

«یادم میاد اون روز به ما گفتند محور عوض شده و قراره بریم یه جای دیگه عملیات کنیم. همگی خوشحال، صبح زود راه افتادیم. تا یه مسیری رو با وسیله رفتیم و بعد از ماشین پیاده شدیم.

به ما گفتند: اون ارتفاع را می‌بینید؟ گفتیم بله.

گفتند: خب باید بریم پشت اون ارتفاع. از دور نگاه کردیم، دیدیم چقدر پیچ داره، گفتیم: خیالی نیست، میریم. آقا چشمت روز بد نبینه! به بالای اون ارتفاع که رسیدیم، گفتند: هنوز یه ارتفاع دیگه مونده. گفتیم: باشه، رفتیم.

جشن حنابندان

مراسم حنابندان نیروهای گردان حمزه قبل از عملیات بیت المقدس ۴

از راست به چپ:
ردیف ایستاده: ؟، علی خرمجو، ؟، ؟، ضرغامی، ؟، ؟
ردیف نشسته: شهید قاسم یار احمد، شهید حاج کیانی، ؟، احمد شیخ سفلا (دایی شهید فخرالدین)

خاطره ای از شهید قاسم یار احمد

به روایت: مهدی خراسانی

«آخرین بار که قاسم اومد مرخصی، دخترش تازه به دنیا اومده بود. ما انتظار داشتیم که چند وقتی رو مرخصی بمونه و بعد بیاد جبهه. قرار بود ده روزی رو مرخصی بمونیم اما یکی دو بیشتر از مرخصی نگذشته بود که اومد دم خونه ما و گفت: مهدی! میخوام برگردم جبهه!

گفتم: قاسم! تو که تازه بچه‌ات به دنیا اومده!

ادامه مطلب

خبر رحلت امام (ره)

بمناسبت بیست و دومین سالگرد ارتحال امام عزیز
به روایت: محسن امامی

وقتی خبر رحلت حضرت امام رو شنیدم نتونستم طاقت بیارم. کوله پشتی زمان جنگ رو برداشتم و اعزام انفرادی گرفتم رفتم دوکوهه. اون موقع چون گردان پدافندی داشت اعزام انفرادی می‌دادند. اونجا متوجه شدم که گردان در منطقه پاسگاه زید مشغول پدافند منطقه هست. به وسیله خودرویی که به اونجا می‌رفت همراه شدم وغروب بود که رسیدم اونجا.
وقتی از ماشین پیاده شدم و دوباره بچه‌ها رو تو اون لباس خاکی‌های زمان جنگ دیدم دلم گرفت. غروب اونجا هم که عجب غم انگیز و دلگیر بود. بی‌اختیار با بچه‌ها گریه می‌کردیم تعداد دیگه‌ای از بچه‌های زمان جنگ هم که طاقت شنیدن خبر وفات حضرت امام رو نداشتند اومده بودند اونجا و بالاخره جمعمون جمع بود. شب زیارت عاشورای باحالی خونده شد و توی همون چادر‌ها خوابیدیم.
شب خواب عجیبی دیدم اما همون جا تو خواب هم معنی اون رو درک کردم.
خواب دیدم…

 

عملیات مسلم ابن عقیل

خاطره ای از عملیات مسلم ابن عقیل

به روایت: مهدی خراسانی

عملیات مسلم ابن عقیل یکی از معجزه‌آساترین عملیات‌هایی بود که طی دوره جنگ به وقوع پیوست. این عملیات کمتر از چند هفته پس از عملیات بیت المقدس یک (آزادسازی خرمشهر) و عملیات رمضان انجام شد.

هدفها و محورهای عملیاتی مسلم ابن عقیل در فاصله بسیار کوتاهی قبل از عملیات مشخص گردید. مجروحیت تعدادی از مسئولین گردانها و گرونها از عملیاتهای فوق‌الذکرهنوز بهبود نیافته بود که در این عملیات شرکت کردند. از جمله این بزرگواران می‌توان از شهید مختار سلیمانی* (فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر)، شهید علی سنگی** (فرمانده یکی از گروهانهای گردان حبیب) و شهید حاج علی موحد*** (معاون گردان حبیب) نام برد.

ادامه مطلب

نماز جماعت

مکان: کرمانشاه، اردوگاه آناهیتا، طاق بستان

اون چهار نفری که بغل هم تو صف اول، اینجوری قنوت خوشگل گرفتند هر چهارتاشون شهید شدند. فریدون تاجیک، مهدی قائمی، جواد زندیه و سید احمد نبوی. فکر کنم اینا یه جوری با هم هماهنگ کرده بودند که چه دعایی رو بخونند که خدا بپذیره! کاش ما هم توی اون صف بغل اینا بودیم…………

 

غصه نخور پدر! فرزند شهیدت از همه ما زنده تر است

به یاد شهید حسن حاتمی

به روایت برادر محسن امامی

حمید سربی یه خواهر‌زاده داشت به نام حسن حاتمی که کارمند حراست شرکت مخابرات ایران بود. تو شجاعت و دلیری هم عین داییش بود. بار‌ها مجروح شده بود و یه چشمش رو هم از دست داده بود.

پدر حسن میگه: «وقتی حمید توی عملیات کربلای یک شهید شد و جنازه اونو به خاک سپردیم هر هفته که می‌رفتیم سر خاکش چند تا قبر اون طرف‌تر یه قبر بود که هیچ نوشته‌ای نداشت و من همیشه می‌رفتم وبرای اون فاتحه می‌فرستادم. ازم سوال می‌کردند اینو که نمی‌شناسی هر هفته می ای و براش فاتحه می‌خونی! منم می‌گفتم این واجبتره؛ کسی رو نداره؛ انگار پسر خودمه.