دستنوشته شهید محمد مجازی
/۰ دیدگاه /در دستنوشته ها /توسط ف. مهدی برزیگفتند بچه های نجف و کربلا دیشب حنا بستند و رفتند خط
خط همانجاست که از آسمان و زمینش آتش میبارد و سینه ها و جمجمه ها شکافته میشود و مغزها و قلبها متلاشی می گردد
و این بچه ها حالا حنا بستند و به استقبال مرگ رفتند
ازخوبی سخن گفتن آسان است
هرکسی فکر می کند خودش خوب است اما کمتر کسی خوبی و خوب را درک میکند
به همین خاطر است که انسانها گاهی فکر میکنند معصوم و بی گناهند اما کوهی از گناه بر پشتشان و دوششان سنگینی میکند و این اول دوستی است
و چه سخت است زیستن با آنان که خود را برتر از دیگران میدانند…
دستنوشته شهید سید اصغر توفیقی
/۳ دیدگاه /در دستنوشته ها /توسط ف. مهدی برزیپی نوشت:
الان که این دستنوشته رو از بین دستنوشته های شهید توفیقی – یکی از ۵۲۰ شهید سایتمون – پیدا کردم و پست کردم، اون لحظه رو تجسم کردم که این شهید عزیز در حال نوشتن این کلمات بوده (ساعت ۶/۵ صبح ۱۸ اسفند ۱۳۶۵) …
و بعد صبحگاههایی رو تصور کردم که قطعا علاوه بر همه معنویتهاش برای بچه های کم سن و سال جنگ خیلی هم راحت نبوده … و بعد یه عالمه واقعیت روز و مقایسه اون با ۲۷ سال پیش …
تو دلم گفتم برادر توفیقی! نمیدونی چقدر نسل قدیم باقیمانده از جنگ و نسل جدیدی که ما در به تصویر کشیدن واقعیات اون زمان براشون خیلی هم موفق نبودیم محتاجند به دعای خیر شما … و چقدر در پیچ و خم این روزها چشم انتظار حضور پر رنگتری از شما هستند …
ازش خواستم به حق جدش برای سربلندی مردممون و سعادت بچه هامون و پیدا کردن راه درست و باقیموندن در اون راه برامون دعا کنه …
شما هم دعا کنید …
وقتی همه آنها کنارمان بودند …
/۱ دیدگاه/در دستنوشته ها /توسط ف. مهدی برزیاین دستنوشته رو از آلبوم برادر صاحبقرانی پیدا کردم. دستخط داداش فخرالدین … و امضاش …
نمیدونم در قسمت برچسبها اسم شهدا رو درست حدس زدم یا نه؟ اما تعدادی از این عزیزان که اسامی اونها برای نگهبانی در این یادداشتهای کوچک دستنویس آورده شده عروج کردند و رفتند …
امیدوارم همانگونه که این عزیزان از مرزهای وطنمون نگهبانی کردند ما نیز از جانفشانی آنها قدردانی کنیم و یاد اون ازخودگذشتگی های داوطلبانه بی مزد و منت رو بر دیده منت بگذاریم و با تمام وجود حفظ کنیم.
باشد که پاسداران واقعی راهشان باشیم.